مهم نیست اگر نشد زیر باران بی هراس خیس شدن نگاهت کنم.....یا نشد دستهایت را در سرمای پاییزی گرم کنم...یا بی هراس ببوسمت ...یا در شب دلواپسی های تاریک چنان در آغوشت بگیرم که خودم به خودم حسودیم شود....مهم نیست اگر من نیستم تا چشمهای نگران فردا را برایت ببندم....یا تو نیستی تا با من لذت یک شعر ناب را با صدای گریان چند برابر کنی...
مهم نیست اگر روزی هزار بار دیوارهای ذهن من در ویرانی ویرانتر می شود و تو نیستی تا با دستهای شفا بخشت بنایم کنی از نور...مهم نیست اگر هنوز صدای تو در گوش من تازه است و من دل به هیچ صدای زنگ خورده ای نمی دهم...مهم نیست اشکهای من ...دلتنگی های من... شبهای همیشه و هرگز....دستهای خالی تر از دیروز من...و چشمایم که در گودیشان فرو می روند و از انتظار میمیرند و روز بعد با انتظار زاده می شوند و باز تکرار نگاههای پوچ من درآیینه....
مهم نیست اگر نیستی تا با یک نگاه فقط یک نگاه ایمان بیاورم به بهشت...تا سرم را بر دامنت بگذارم از هول و وحشت دنیای بی صاحب گستاخ...تا آرام بگریم در مامن بی دریغ سینه ات...مهم نیست اگر قلبم هنوز جان نگرفته دارد می میرد...مهم نیست اگر تنهایم ...مهم نیست بی دوست ماندن احساسهای من...مهم نیست اگر نشد با هم کنار آتش تا خود دیروز خاطره ورق بزنیم و از ته دل بخندیم و هر روز عاشق تر شویم اگر ذرات روح من در دستهای غریبگان به لجن کشیده می شود...
مهم نیست اگر نشد با هم بستنی شکلاتی آن هم در یک روز سرد زمستان را مزه مزه کنیم ....مهم نیست ...مهم نیست اگر به خاطر یک خطا رفتی مهم نیست اگر پنجره های من دیگر بسته اند و تو از این حوالی رفته ای ...مهم نیست اگر آن شب در سکوت مرگبار دشت کنار دلتنگی ام نشستم و تنها چای نوشیدم ...مهم نیست آتش گرفتن دل من از سرمای آن شب بی تو...مهم نیست دارزدنهای دلم در دالان هیچ کس...دیگر هیچ چیز مهم نیست ....چشم هایت را ببند با من تکرار کن...مـــــــــــهم نیست!
+یه امشب جای من باش....
+مهم نیست اگر حرف آخرم را با بغض خوردم اما.....
نظرات شما عزیزان:
|